*پسرک را برای اولین بار دعوا میکنم. اول میآید سمت من، خودش را میچسباند به من، چند ثانیه مکث میکند و بلافاصله متوجّه اشتباهش میشود و در سکوتِ بقیه، میرود سمت مادرش و خودش را رها میکند توی بغلش.
**شیر را میریزد روی فرش. قبل از اینکه کسی دعوایش کند، شروع میکند به اقرار کردن. "پسرْ بد، پسرْ درِ پیت" گویان، میزند پشت دست خودش و گریه میکند. حالا همه میدوند سمتش، بغلش میکنند و میگویند "اشکالی نداره، اشتباه کردی. دیگه تکرار نکن"، صورتش را میبوسند، اشکهایش را پاک میکنند و حتی سعی میکنند با شوخی و سرگرم کردنش، خجالت از خطایش را فراموش کند.
حاشیه:
معترفیم به گناه و کوتاهیها و خطاهایمان. معترفیم که هر شب "غلط کردم" گویان، اشک میریزیم، که گاهی بیدلیل دلمان میگیرد و استغفار میکنیم. شاید گاهی، به دامنی اشتباه چنگ بزنیم، اما اول و آخر میآییم سمت خودت. هیهات که دست نوازشت را بر سرمان نکشی. هیهات که بعد از اعتراف، گناهانمان را به رخمان بکشی.
یا ارحمالراحمین
درباره این سایت